جمعه، ۱۷ مارچ، ۲۰۲۳

جمعه، ۱۷ مارچ، ۲۰۲۳

این هفته دربارهٔ میراث «مِرآت سلطان» خلیفهٔ تبریز دعا می‌کنیم

مِرآت سلطان در دربار شاه ایران در سال ۱۸۷۶ میلادی متولد شد. او خلیفه تبریز و فرمانده سپاه آن شد. وقتی روس‌ها به آن منطقه حمله کردند و آنجا را اشغال نمودند، توطئه‌ای برای اعدام سلطان چیدند. او گریخت، ولی به خاطر بارش برف، مجبور شد در خانهٔ کشیشی ارمنی اقامت گزیند. کشیش هم ۴۰ روز به او جا و غذا داد.
او تصمیم گرفت که برای فرار از دست دشمنان، به راه خود ادامه دهد تا بتواند از دست آنها فرار کند. هنگام رفتن کشیش به او گفت که در تمام طول اقامت سلطان نزد او، برای حفاظت و بازگشت بی‌خطر نزد خانواده‌اش دعا می‌کرده است. سپس کشیش از او خواست که قول دهد هنگامی که صحیح و سالم به خانه بازگشت، مسیح را به عنوان منجی خود پیروی کند. مِرآت سلطان قول داد و راهی شد.
ولی سلطان به دست نیروهای روس اسیر شد و به زندان افتاد و منتظر بود تا اعدام شود. صبحی که قرار بود اعدام شود، ناگهان وعده‌اش را به خاطر آورد. فوراً به درگاه خداوند دعا کرد: «عیسای مسیح، اگر زنده‌ای و منجی انسان گناهکار، من که گناهکارم را از این مخمصه برهان تا بتوانم به تو ایمان آورم!»
معجزه شد و دولت روس مِرآت سلطان را آزاد نمود. وقتی به خانه رسید، خانواده‌اش نیز دل خود را تسلیم و تقدیم عیسا کردند. او بعدها به عنوان رهبر کلیسا در آن منطقه انتخاب شد که افتخار عظیمی برای مسلمان‌زاده‌ای مسیحی است.[1]

دعا

خداوند عیسا مسیح، ای منجی گناهکاران، رنج‌دیدگان را آزاد کن و مراقب بی‌یاوران باش، شکرت می‌کنم برای قدرت عظیمت. شکر که شفقت خود را به سلطان مرآت نشان دادی و او، همسرش و شش فرزندش را به واسطهٔ ایمان، وارد پادشاهی کردی.
شکرت می‌کنم برای کمک کردن به او که تو را بدون ترس و با حرمت خدمت کرد، و با شجاعت انجیل را در کلیساها و در فضای باز موعظه نمود.
با ایمان دعا می‌کنیم که روح تو بسیاری از مقامات مسلمان، مانند سلطان مرآت را به تجربه نمودن نجات به واسطهٔ ایمان به عیسا، هدایت ‌نماید. باشد که جسورانه کلامت را اعلام کنند و با صداقت به کلیسا خدمت کنند. در نام عیسا، آمین.

وعده

«زیرا که بر زمین تشنه آب خواهم ریخت، و بر خشکزار نهرها جاری خواهم ساخت.» (اشعیا ۳:۴۴)

[1] سی. اچ. آلن، چرا یکی از مقامات مسلمان دین خود را تغییر داد، در «دنیای اسلام»، ۱۹۵۲، ۱۷۶-۱۸۴ و دبیلیو. ام. میلر، داستان‌های پارس، ۱۹۷۹